لطفا دستگاه خود را در حالت عمودی قرار دهید.
 
فارسی انگلیسی العربیة
کد خبر : 663
تاریخ خبر : 1399-12-11 05:59:33
تاریخ به روز رسانی : 1401/08/02-14:28
تعداد بازدید : 837
نسخه قابل چاپ

زندگینامه شهید مدافع حرم جواد الله کرم

شهید ۳ بار در تاریخ ۹۳/۴/۱ ، ۹۳/۶/۳۰ و ۹۴/۷/۱۲ به درجه رفیع جانبازی نائل امدند و در نهایت در تاریخ ۹۵/۲/۱۹ ساعت ۵ صبح در جبهه خان طومان دعوت حق را لبیک گفت.

1 class="title" style="font-variant-numeric: normal; font-variant-east-asian: normal; font-stretch: normal; line-height: normal; padding: 0px; margin: 0px;">
زندگی نامه شهید مدافع حرم جواد الله کرم
کار را بهش می سپردی خیالت راحت بود تمام و کمال انجام می دهد اگر مسئولیتی می پذیرفت جواب گو بود می گفت کار را باید با سختی و مسئولیتش پذیرفت. حتی هزینه تصمیمات اشتباه و خسارتش را هم شخصا خودش به گردن می گرفت. مسئولیت پذیری از توصیه های همیشگی جواد به پسرش بود.
به گزارش خبرگزاری بسیج از کرمان,
تاریخ تولد: ۶۰/۴/۲
محل تولد: تهران
تحصیلات : لیسانس
تاریخ اعزام: از اغاز جنگ سوریه(۱۳۹۰)
عنوان نظامی: فرمانده

شهید ۳ بار در تاریخ ۹۳/۴/۱ ، ۹۳/۶/۳۰ و ۹۴/۷/۱۲ به درجه رفیع جانبازی نائل امدند و در نهایت در تاریخ ۹۵/۲/۱۹ ساعت ۵ صبح در جبهه خان طومان دعوت حق را لبیک گفت.
برای شادی روحش صلوات

جوانی در خانه خدا

پدرم می گفت: نشود به این بچه بدون وضو شیر بدهی ، مادرم هم خیلی مراعات می کرد. روحیه آرامی داشت. مادرم هیچ وقت دغدغه جواد را نداشت همیشه راه های خوبی را انتخاب میکرد. پایش که به خیابان باز شد رفت به مسجد، زندگی و تفریحش شد بسیج و مسجد. اوج جوانیش را در خانه خدا گذراند.

مهربانی

بسیار مهربان بود از همان کودکی همینطور بود ، همینطور بزرگ شد ، در هر جمعی که می نشست دوستی و محبتش جمع را تحت تاثیر قرار می داد.

شاکرالانعمه

خودش را موظف می دید برای هر نعمتی که خدا بهش داده شکر بجا آورد خیلی وقت ها سجده شکرش هم بجا می آورد.
هربار که باران می آمد سجده شکر می رفت. از نعمت های خدا بدون شکر نمی گذشت.

اخلاق خوب

روز اول خواستگاری گفت اخلاق برای من مهمترین چیز است می گفت کسی که اخلاق ندارد ایمان ندارد.

این همه گناه از ما این همه نعمت از تو

یک بار درخت پر باری دید حسابی رفت تو فکر محو درخت شده بود و در حال و هوای خودش بود همینطور که چشم از میوه ها برنداشته بود گفت: این همه گناه از ما این همه نعمت از تو
دست بوس

همیشه دست پدر و مادرش را می بوسید. طوری که ناگفته پچه هایش هم این را وظیفه خودشان می دانستند.
این اخلاقش هم مثل مودب بودنش زبانزد بود هیچ چیز مانع احترام و عزت گذاشتن به پدر و مادرش نمی شد.
مراعات بیت المال
به همکارانش می گفت بچه ها نظام انقدر پول ندارد باید خیلی مراعات بیت المال را بکنیم. خیلی ناراحت بود از دست کسانی که دلسوزی نمی کردند.
مسئولیت پذیری

کار را بهش می سپردی خیالت راحت بود تمام و کمال انجام می دهد اگر مسئولیتی می پذیرفت جواب گو بود می گفت کار را باید با سختی و مسئولیتش پذیرفت. حتی هزینه تصمیمات اشتباه و خسارتش را هم شخصا خودش به گردن می گرفت.
مسئولیت پذیری از توصیه های همیشگی جواد به پسرش بود.

خوش فکری

سعی می کرد بهترین راه و مفید ترین کار را انجام دهد قبلش حسابی فکر می کرد تا بهترین کار را با کمترین هزینه انجام دهد همه می دانستند پیشنهاد جواد از بهترین هاست.
برای اجرایی کردنش هم خودش پیش قدم بود منتظر کسی نمی ایستاد یک تنه کار را پیش می برد.

وظیفه شناسی

می گفت مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم. خیلی برای کارش دل می سوزاند.حسابی خودش را سر کار خسته می کرد. هر جا دوره تیر اندازی بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از بهترین ها بود.

ترس با او غریبه بود

با اینکه فرمانده بود و همه گوش به فرمانش ولی در عملیات های سخت بعد از تشریح دقیق منطقه و دشمن، راه می افتاد می گفت دارم می روم هر کس می خواهد بیایید، کسی را صدا نمی زد، نگاه نمی کرد چند نفر دنبالش می آیدند.همرزم هایش می گفتند در چشم جواد هیچ ترسی وجود نداشته.

کربلا

دو شب قبل از شهادت زنگ زد.مشهد بودم، گفتم چه خبر حالت چطوره؟ گفت سرم خیلی شلوغ است خیلی کار دارم، کمبود خواب دارم خیلی خسته ام درگیری ها خیلی زیاد است. گفت برگردم میریم کربلا، کربلا همه مشکلات برطرف میشه.

شهید نشویم میمیریم

در اردوی راهیان نور، از یکی از تابلو ها عکس گرفته بودم که نوشته بود حواسمان باشد اگر شهید نشویم میمیریم به جواد که نشانش دادم تا ساعت ها رفته بود در فکر، می گفت واقعأ همینگونه است شهید نشویم می میریم

شب اخر

قسم می داد ازش عکس نگیرند گفتم وظیفه من تهیه عکس است می گفت از کار ها بگیر از چهره من نه ، شب بود همه جمع نشسته بودیم داشتیم شوخی می کردیم گفت بچه ها امشب کمتر شوخی کنید. تعجب کردم گفتم جواد نکنه داری شهید میشوی گفت آره نزدیکه ،هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم همه لحظاتی در سکوت رفتند یکی از بچه ها دوربین آورد گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم گفت باشه نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم فرداش جواد شهید شد.
1>

برچسب ها :

نام*
ایمیل*
نظر*


© 1400 کلیه حقوق محفوظ است | طراح Bizup.ir
x - »